مرا در غربت فردا رها کرد
دلم در حسرت دیدار او ماند
مرا چشم انتظار کوچه ها کرد
به من می گفت: تنهایی ، غریب است
ببین با غربتش با من چه ها کرد
تمام هستی ام بود و ندانست..
که در قلبم چه آشوبی به پا کرد
او هرگز شکستم را نفهمید
اگر چه تا ته دنیا صدا کرد
:: موضوعات مرتبط:
شعرهای عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 245
|
امتیاز مطلب : 28
|
تعداد امتیازدهندگان : 11
|
مجموع امتیاز : 11