قصه ی من و غم تو ، قصه ی گل و تگرگه
ترس بی تو زنده بودن ، ترس لحظه های مرگه
اِی برای با تو بودن ، باید از بودن گذشتن
سر به بیداری گرفته ذهن خواب آلوده ی من
همیشه میون قاب خالیه درهای بسته
طرح اندام قشنگت پاک و رویایی نشسته
کاش میشد چشام ببینن طرح اندام تو داره
زنده میشه ، جون میگیره پا توی اتاق میذاره
کاش میشد صدای پاهات بپیچه تو گوش دالون
طرف دالون بگرده سر آفتابگردونامون
کاش میشد دوباره باغچه پـُر گلهای تو باشه
غنچه ی سفید مریم با نوازش تو وا شه
کاش میشد اما نمیشه ، نمیشه بیای دوباره
نمیشه دستات تو گلدون گلهای مریم بذاره
کاش میشد اما نمیشه این مرام روزگاره
رفتنت همیشگی بود دیگه برگشتن نداره ...
:: موضوعات مرتبط:
شعرهای عاشقانه ,
,
:: بازدید از این مطلب : 423
|
امتیاز مطلب : 32
|
تعداد امتیازدهندگان : 9
|
مجموع امتیاز : 9